توضیحات
هانا هال عاشق اوون شد،مردی که روزی به کارگاه چوببری او آمد و علیرغم اینکه هانا به تازگی با نامزدش به هم زده بود، با او ازدواج کرد؛ اما دختر شانزدهسالۀ اوون، بیلی، از همهچیز هانا متنفر است. بااینحال هانا تمام تلاشش را میکند تا روزی با او دوست شود. زندگی هانا خوب است، شغلش را دوست دارد، عاشق اوون و بیلی است و حالا بعد از سالها رنج ناشی از ترک شدن توسط پدر و مادرش، خانوادۀ خودش را دارد.
یک روز صبح، اوون با او خداحافظی میکند تا به سر کار برود، اما این آخرین باری است که هانا او را میبیند. دختر کوچکی نامهای برای او میآورد که تنها نوشتۀ روی آن «مراقبش باش» است. افبیآی رئیس اوون را دستگیر کرده و حالا هم درِ خانۀ هانا آمده. همهچیز به هم ریخته و هرچه هانا از اوون میداند، دیگر درست به نظر نمیرسد.
هانا به جای اینکه دست روی دست بگذارد، تصمیم میگیرد خودش حقیقت را پیدا کند. بیلی و هانا به شهر دیگری سفر میکنند تا هویت واقعی اوون را کشف کنند آیا اوون همان فردی است که ادعا میکند؟ اگر نه هویت اصلی او چه تأثیری روی زندگی هانا و از آن مهمتر زندگی بیلی می گذارد؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.